قطای صبح ازل

شعر وادبیات آئینی

رخساره چون ماهش آندم که نقاب انداخت
از غیرت لاهوتی بر دیده حجاب انداخت

چون دید ملائک را سودای رخ او نیست
بر چهره بزد خالی عالم به عذاب انداخت

تا آدم مسکین خورد آن دانه رسوائی
اورا ز خراباتش در کوی خراب انداخت

سرمست زحسن خویش رازی به میان آورد
کآتش به سویدای هر پیر وشباب انداخت

سهم دل عارف راجام می بیغش کرد
کار دل عاشق را با طره وتاب انداخت

رختی که ز پرهیزش با خون دل آوردم
دل برد به میخانه وان رخت به آب انداخت

یک چند ز ایامم صرف می ورندی شد
شکر است که مهدی را در کار ثواب انداخت

از کتاب قطای صبح ازل،گزیده اشعار:مهدی مکنی

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت23:48توسط مهدی مکنی | |